نمیدونم آهنگایی که بعد از آهنگ شروین منتشر شدن رو شنیدین یا نه. یکی از این آهنگا رو خوانندهای به اسم مجال خوند. کلیپش رو میتونین اینجا ببینین.
این مدت بارها و بارها به این موسیقی گوش کردم. یه قسمت آهنگ هست که میگه «دور مرزت هر لحظه جنگ باشه و / به عشق خندیدن و نترسیدن». تقریبا هر وقت آهنگ به این بخشش میرسید، یه حس خوب بهم دست میداد؛ خوبتر از حس خوبِ بقیهی آهنگ! که واقعا هر دفعه و هر بار، اطراف ما پر از شلوغی و جنگ و دود و بمب و خونه، اما ما میخندیم، ما نمیترسیم. به خودم میگم بهارزاد، هیچوقت مثل امروز به این موضوع فکر کردهبودی؟
ولی از چهارشنبه، از بعد حمله به شاه چراغ و اون مردم بیگناه، دیگه با شنیدن این قسمت آهنگ، اون حس ناب قبلی سراغم نمیاد. کمرنگتر از قبل شده، انگار یه چیز قیمتی بین دستهامون داشتیم و وقتی غفلت کردیم، یه نفر سعی کرد بشکندش، که الان تَرَک برداشته، که الان داریم به کف دستهامون نگاه میکنیم و بغض میکنیم از امنیت ترک برداشتهمون، از تلاش اونی که میخواست این چیز قیمتی رو برامون حفظ کنه ولی ما حواسمون پرت بود. که هر خبری بود بیرون مرزهای ایرانمون بود ولی حالا میخوان که نه بیرون، که توی همین مرزها باشه.
جمع نمیبندم تا تعمیم ندادهباشم، اما هر کس خودش فرق این روزاش با یکی دو ماه قبلش رو ببینه. من خیالم راحت بود، من آرامش داشتم، من از موتورسوارهایی که از کنارم رد میشدن نمیترسیدم، من برای این روزهام، برای این پاییز، برنامه و امید داشتم، که هر بار به این آخری فکر میکنم یادم میافته هزینهای که من دارم میدم در برابر مادر و دختر و خواهری که این مدت پسر و پدر و برادرش رو داده، هیچه، هیچ.
فکر میکنم تعداد خیلی خیلی کمی باشن که که هنوز فکر کنن «زن زندگی آزادی» و هر حرف نُقل شدهی این مدت، حرف حقه، نه یه بهانه و یه روکش واسه اهداف دیگهای که توش نه زن میبینم، نه زندگی، نه آزادی.
این روزا بیشتر به نیروهای امنیت فکر میکنم...
بازم میشه خندید و نترسید، بازم میشه. فقط حواسمون بیشتر به اون چیزی که بین دستهامون داریم باشه، بدونیم چی داریم و چطوری میشه نگهش داشت.
#به_عشق_خونهمون_که_اسمش_ایرانه...
- دوشنبه ۹ آبان ۰۱
- ۰۰:۴۸