گاهی از چیزای روزمرهی زندگی شگفتزده میشم.
چیزایی که برامون عادی به نظر میرسن.
مثلا اینکه چطور ما به عنوان ساده ترین کارهای هر روزمون، یه عکس از واتس اپ برای کسی میفرستیم و تو کمتر از ثانیه اون عکس توی یه موبایل با چندین کیلومتر فاصله بالا میاد؟!
چطور با یه اپلیکیشن هایی مثل شیر ایت یه فایل دقیقا به همون شکلی که تو دستگاه اول هست به دستگاه دوم منتقل میشه؟!
اولین بار کی به ذهنش رسید چطوری و با چه ترکیباتی سس سالاد درست کنه؟!
اینا شاید سوالای مسخره ای به نظر برسه! من هم دنبال جواب تا حدی تخصصیش نیستم که بخوام بفهمم دقیقا چه فرایندی طی میشه تا این اتفاقا بیفته. چیزی که شگفت زدهم میکنه اینه که بشر چطور به چنین چیزی رسید؟!
گوشی هامون شدن یکی از پیش پا افتاده ترین و طبیعی ترین وسیله زندگی مون؛ ولی همین یه کف دست گوشی چه کارا که نمیکنه! این همه امکانات که میشه فقط با یکیش خبرای اون سر دنیا رو پیدا کرد فقط تو یه مستطیل کوچیک!
اولین کسی که سالاد شیرازی رو اختراع کرد واقعا چی پیش خودش فکر کرده بود؟! چه جوری این ترکیب رو ساخت؟
اولین کسی که فهمید انار خوردنیه چی به ذهنش رسیده بود که اون دونه های جذابِ داخل اون توپ چرمی رو پیدا کرد؟
کی صداهای مختلف رو کشف کرد و ازشون موسیقی ساخت؟ چه پروسه ای طی شد که موسیقی سازها یاد گرفتن چه سبک موسیقی رو برای صحنه های حماسی بسازن و چه سبک آهنگی برای لحظات غمگین مناسبه؟
همین الان به دور و برت نگاه کن!
شاید یه لامپ اطرافت روشن باشه. جالب نیست؟! یه سری جریان پر از نقطه های ریز به اسم الکترون و فلان و فلان میدوه میاد سمت چراغ و مخلفاتش، و یهو روشن میشه و نور پخش میکنه! بعد ما خیلی عادی میشینیم زیر نورش انگار که نوردهی به ما وظیفه ی کائناته!
با خودم میگم چه جذابه که خدا ظرفیت عملی شدن و به وجود اومدنِ همه ی اینا رو تو دنیا قرار داد، خیلی از این چیزا رو بالقوه تو دنیا و جهان گذاشت و بعد به بشر موقعیتی داد که اینا رو بالفعل کنه.
یعنی دیگه چه بالقوه هایی موندن که میتونن بالفعل بشن؟!
- چهارشنبه ۳۰ شهریور ۰۱
- ۲۲:۴۱