حس میکنم روزمرهنویسی توی وبلاگ زیاد طرفدار نداره. البته این واقعا یه حس و یه استدلال استقرایی خیلی ناقصه! اما از اونجایی که خودم به شخصه خیلی وقتها روزمرهنویسی بقیه رو دوست دارم و از خوندنِ روزهای عادی اما متفاوت اونها لذت میبرم، و ایضا اینکه خودمم دوست دارم گاهی از روزهای عادیم بنویسم، محبوبیت این پست رو فدا کردم!
تو سه هفتهی اخیر بارها یاد این افتادم که دفتر خاطراتمو جا گذاشتم وگرنه میتونستم فلان اتفاق رو توش بنویسم و فلان چیز رو بچسبونم به صفحاتش.
این ترم فقط سه روز در هفته کلاس دارم اما حتی همین سه روز رو هم خستهم! حتی نمیدونم اون چهار روزِ تعطیل چطوری میگذرن و دوباره دوشنبه میشه. این یک ماه هی از خودم میپرسیدم واقعا ترمای اول چطوری ۵ روز شلوغ رو سر میکردم و با اون دو روز آخر هفته خوش بودم؟! اونم دو روزی که چند ساعتش رو توی راه میگذروندم. چند روز پیش یکی یه جملهای از خودش تو کانالای طنز دانشگاهی نوشتهبود: هرچی به مردم رفاه بیشتر بدی، رفاهخواهتر میشن! این اصلا وضعیت خودِ من تو این ترم بود!
وقتی تا این ساعت بیدارم یعنی قراره کلاسای فردا رو چرت بزنم. از همینجا سلام و درود میفرستم به بهارزادِ کلاس فردا ساعت ۱۰ تا ۱۲ که به زور داره جزوه مینویسه و احتمالا از دست کد پایینیهای همکلاسیش حرص میخوره!
یه کتاب دارم میخونم که ظاهرا معروف و جالبه (هرچند تا اینجایی که من خوندم در حد انتظارم هم جالب نبود)، اما توش داره داد مظلومیت یهودیهای زمان جنگ جهانی رو سر میده و یه جا تو صفحاتی که امشب خوندم هم از مسلمونا و مسیحیا و حتی کفار (!) هم بد میگفت. اگه دیدم قراره همینطوری ناجالب پیش بره و حوصلهی تقابل یهودیت و اسلام و فلان و فلان توی ادبیات رو هم نداشتهباشم، شاید دیگه ادامهش ندم. فعلا اولویتم رسیدگی به سایر تقابلات زندگیمه! هرچند حداقلش این بود که فهمیدم همچین چیزایی هم تو کتابا هست.
هفتهی پیش حضوری رفتم سر کلاسی که ثبت نام کردهبودم. همونطور که قبلا نوشتهبودم، فکر میکردم قراره یه «پرتاب» به وسط اتوبان و به بیرون از محدوده امن باشه. اما دقیقا به همون شکل که کنار اتوبان وایسادهبودم و داشتم فکر میکردم آخه چطوری از روی این گادرریل بپرم پایین که جلوی این همه ماشین بد نباشه و یهو دیدم چند متر جلوتر یه تیکه از گادرریل رو کندن و میشه ازش راحت رد شد، به همین راحتی از استرس لبِ مرز محدوده امن رد شدم و انقدر شیک و نسبتا بیخیال تا کلاس رفتم که بعدش از خودم پرسیدم الان یعنی واقعا از محدوده امن اومدم بیرون؟!
- سه شنبه ۳ آبان ۰۱
- ۰۳:۳۹