بهارزاد؛ زاده‌ی بهار

روزی، جایی، دقیقه‌ای؛ خودت را باز خواهی یافت و آن وقت، یا لبخند خواهی زد یا اشک خواهی ریخت... (پابلو نرودا)

توهمات و تصورات نصفه‌شبی!

ساعت چهار و نیم صبحه و من هنوز بیدارم! نیم ساعت پیش اینترنت شبانه‌م رو روشن، و سه قسمت از سریالی که نگاه میکنم رو دانلود کردم.

الان اما یه فکر دیگه تو ذهنمه، کاملا متفاوت با کاری که داشتم میکردم.

به طرز شاید افسردگی برانگیزاننده‌ای دوباره به ذهنم رسیده که بعد از کرونا چه خواهد شد؟!

اینکه میگم دوباره، برای اینه که قبلا هم بارها بهش فکر کردم.

استرس!

باید همین اول اعتراف کنم که من از اون آدمام که بعضی چیزا خیی ذهنمو به خودشون درگیر میکنن.

اختلال ذهنی ندارم( یعنی امیدوارم نداشته باشمlaugh) اما یه سری اتفاقات به روش های مختلف توی ذهنم قدم رو میرن.

بسم الله

با مغزی که اکثر اوقات سر ریز است چه باید کرد؟!

و بیشتر از آن، با مغز سر ریزی که دلش میخواهد مخاطب خودش را داشته باشد؟

جایی از مزایای داشتن وبلاگ شخصی خواندم و وبلاگ دوست عزیزی را دیدم و حدس زدم این همان چیزی است که مدتها دنبالش بوده ام.

حرفهایم را اینجا میزنم، باشد که رستگار شوم!

laugh

۱ ۲ ۳ . . . ۸ ۹ ۱۰
Designed By Erfan Powered by Bayan