بهارزاد؛ زاده‌ی بهار

روزی، جایی، دقیقه‌ای؛ خودت را باز خواهی یافت و آن وقت، یا لبخند خواهی زد یا اشک خواهی ریخت... (پابلو نرودا)

دَه خط از انشای طولانیِ این روزها

این پست نتیجه ی تمایل به نوشتن از این روزها و نداشتن حس و حوصله برای توضیح و تفصیل بوده و حاوی انرژی منفی می باشد!

 

1. این چند روز شاید پررنگ ترین چیزایی که بهشون فکر کردم و یا به خودم گفتم، «چه مزخرف»، «چقدر تکراری و بیهوده و بی حاصل»، «دیگه نمیتونم»، «دیگه نمیکِشم» و از این قبیل بوده.

 

2. دارم به روی خودم نمیارم که یکی از دوستای حقیقی (غیر مجازی) و حضوریم این جاست و نوشته هامو میخونه و من دارم چیزایی که هیچ وقت نمیگفتم رو اینجا میگم. مخصوصا که امروز به جایی رسیدم که به خودم گفتم دیگه نمیتونم، باید یه جا خالی کنم خودمو.

 

3. در راستای 2: هیچ جا خودمو خالی نکردم! فقط انقدر از درون پر و اشباع بودم که از چشمام زد بیرون. الانم که اینجا نوشتم فقط دوست داشتم بنویسم. دارم یکم چرت مینویسم، میدونم.

 

4. تصور کردم که رفتم لب پرتگاهی، کوهی، بامی، جایی، و دارم فریاد میزنم. اگه میتونست به واقعیت بپیونده حتما از فشار عصبیم یکم کم میکرد.

 

5. مهلتم برای تحویل گزارش کارورزی داره تموم میشه. پایان نامه هم مصیبتی شده، ولی واقعا نمیتونم به همگروهیم بگم که من نمیکِشم. میگم به اون بنده خدا چه؟ تازه اصلا چه جوری حال و وضعم رو براش تشریح کنم؟ نمیدونم سرانجام من و کارهایی که از بیرون رو سرم ریخته و میریزه به کجا میکشه. طلبکارانه و شاید هم حق به جانب انتظار دارم که محیط اطراف و جامعه با شرایطم تو این اوضاع کنار بیاد و کمی باهام راه بیاد، ولی میدونم نمیشه. حداقل تا وقتی که چیزی از ویرانه های درونم رو بروز نمیدم، امیدی هم به کمک جامعه نمیشه داشت.

 

6. تا حالا بارها به روح اونی که واسه مون پایان نامه رو گذاشت درود فرستادم.

 

7. دیروز وسط ترکیب حرص خوردن و ناراحت بودنم، یه خبر خوب که انتظارشو نداشتم، شنیدم. گفتم خدایا این از اون حرکتایی بود که گاهی تو اوج فشار و ناراحتیای ما آدما میزنی! ممنونم!

 

8. امروز موقع دست و پنجه نرم کردن با اون هیولای مزخرف، فهمیدم اون خبر خوش مشکلم ریشه ایم رو حل نکرده اما به طرزی که انتشارش رو نداشتم، بیشتر از قبل وصلم کرده به این دنیا.

 

9. این چند روز، یه سری اولین ها و ترین ها و مرزهایی که قبلا واسم پیش نیومده بود رو تجربه کردم، و 90 درصدش بد و منفی بود.

 

10. با وجودی که یکم منتظر فرصتی برای اتفاقات مثبتم، اما چشم امیدمو از تغییر بعضی چیزا برداشتم. نمیدونم آینده چطور رقم میخوره...

پایان نامه، و ما ادراک پایان نامه...

 

قشنگ واسه هر کدوم از ددلاین های پایان نامه ها یا مقاله هایی که باید میرسوندم تا یه تایم خاص، روح پر فتوح کسایی که اینو تو مسیر قرار دادن مورد فیض قرار دادم.... 

واقعا

ما تونستیم با یکی از بندهای تمدید مهلت، بیشتر وقت بگیریم ولی انقدر سرِ برگزاری یه جلسه واسه ادامه کار معطل شدیم که نصف مهلتش رفت -__-  احتمالا تا یه دور دیگه زیر فشار کمبود وقت و زیاد بودن حجم کار له نشیم تموم نمیشه

ان شاء الله بیای از شیرینی پخش کردنت موقع تموم شدن پایان نامه بگی

چه دعای خوبی :') ان شاءالله =)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan