بهارزاد؛ زاده‌ی بهار

روزی، جایی، دقیقه‌ای؛ خودت را باز خواهی یافت و آن وقت، یا لبخند خواهی زد یا اشک خواهی ریخت... (پابلو نرودا)

اول: عقل و احساس

هشت روز تو دنیای خلق شده توسط جین آستین سرک کشیدم و داستان زندگی خانواده هایی از سالها پیش رو خوندم تا بالاخره این کتاب هم تموم شد.

عقل و احساس؛ داستان بخشی از زندگی خانواده دشوود و دوستان و اطرافیانشون. داستانی که بیشتر حول محور الینور و ماریان، دو تا خواهر توی رمان میگذره.

رمانهای قبلی جین آستین رو تو فاصله های زمانی متفاوت خوندم اما بر اساس چیزی که ازشون تو ذهنمه، با این آخرین کتابی که ازش خوندم مقایسه میکنم.

داستان مثل رمانهای ترغیب و اما (و شاید دوتا رمان دیگه از همین نویسنده که خوندم) آروم، و اصطلاحا آهسته و پیوسته پیش میره! گاهی اوقات دوست داشتم داستان سریعتر پیش بره تا زودتر به ماجراهای اصلی تر برسم اما صبر خرج کردم و همراه قلم نویسنده شدم.

از یه جایی به بعد توی داستان تعلیقی به وجود اومد که واقعا کنجکاوم کرد بفهمم سرنوشت شخصیتهای داستان نهایتا چی میشه؟ اما سیر داستان صبر طلب میکرد! مقاومت کردم و سعی کردم نذارم چشمم روی صفحات آخر بیفته تا نکنه اتفاقی آخر داستان برام لو بره. از قضا، صفحات آخر کتاب، فارسی و انگلیسی تمام اسم ها نوشته شده بود و من برای اینکه تلفظ درست اسامی رو بخونم، هی به اون صفحات رجوع میکردم و همش چشم هامو کنار میکشیدم تا به صفحه های آخر کتاب نیفتن.

راستش این لو رفتنی که ازش فرار میکردم و نهایتا هم توی این فرار موفق شدم، موقع خوندن کتاب «اما» از همین نویسنده برام اتفاق افتاد. وسطای کتاب بودم که سرک کشیدم به حدود صد و خورده ای صفحه جلوتر، که اتفاقا اون صفحات، یه بخش حساس از داستان بود و دیدم اتفاقی که اصلا فکرشو نمیکردم، توی داستان افتاده! و خیلی شیک ته رمان رو واسه خودم اسپویل کردم!

اون شد تجربه ای واسه این یکی رمان، تا در برابر حس کنجکاویم مقاومت کنم!

همونطور که از اسم رمان بر میاد، شما توی این کتاب با دو رفتار احساساتی و عقلانی مواجه میشید که در کنار هم قرار میگیرن. کنش و واکنش افراد دارای این رفتارها، و نحوه ی برخورد دیگران با اونها رو میبینید، و میتونید یه قضاوت نسبی در مورد این دو رفتار داشته باشید.

 

این کتاب برام چیزای جالبی داشت (و اگر اشتباه نکنم توی بعضی کتب دیگه ی همین نویسنده هم وجود داشت)؛ مثلا مسافرت رفتن شخصیت های رمان به مدت طولانی، یا چاپ شدن خبر ازدواج توی روزنامه!

 

 

یه سوال: غیر از شش تا رمانی که نشر نی از جین آستین منتشر کرده، شما کتاب دیگه ای ازش میشناسید؟

 

 

 

اتمام رمان به وقت 14 خرداد 1400

مرفه بی‌درد؛ عبارت مضحک

می‌گفت دلم می‌خواد می‌تونستم همه‌چی رو ول کنم، برم تو یه روستا، تو یه خونه کوچیک، با یه غذای ساده‌ی بخور و نمیر. نه زمین داشته باشم نه باغ و نه هیچی.

مرفه بی‌درد از اولش هم عبارت اشتباهی بود!

ما آدما داریم با هم چیکار می‌کنیم؟ سهم ما از این زمین‌ها فقط در حد طول و عرض و ارتفاعی هست که توش دفنمون کنن! روا نیست بخاطرش بقیه رو آزار بدیم.

همه مشکل دارن، اما درد اینجاست که بعضی مشکلات رو خود آدم‌ها واسه بقیه درست می‌کنن!

دنیا با صداقت و رو راستی و مهر، خیلی قشنگتر، با صفاتر و آرومتر از اینی هست که ساختیم. چی میشه که بعضی‌ها انقدر شمر میشن؟!

مواظب باشیم بلایی سر آدمای صاف و ساده‌ی اطرافمون نیاریم. با رفتارهای بی رحمانه، اونا یا بارها و بارها میشکنن، یا آینه‌ی وجودشون کدر و سخت و بی‌اعتماد میشه.

Designed By Erfan Powered by Bayan