شرایط این روزا و حرفها و دروغها و هجمهها و خندهها و شادیها و غصههای این مدت خودش یه طوماره.
این جمله رو گفتم تا یه ذره از احساس دینِ حرف زدن در این مورد رو کم کنم (اگر کم بشه!) و بعد گله کنم از اینکه؛
چرا سرعت دستم باید از سرعت فکرم کمتر باشه؟!
وقتی یه عالمه فکر تو ذهنم هست و وقت میذارم و مینویسم و زمان میگذره و بعد میبینم: اوف! تازه یه ذره از ذهنیاتم رو از انتزاعیات در آوردم و هنوز خیلی خیلی خیلی کار مونده. و الان تو این لحظه مغزم دوست داره بدوه جلو ولی دستم ظرفیت این دویدن رو نداره و باید آروم آروم بره جلو، و من وسط جدال این دو تا امیدوارم ضربهفنی نشم!
- يكشنبه ۶ آذر ۰۱
- ۱۷:۳۲