بهارزاد؛ زاده‌ی بهار

روزی، جایی، دقیقه‌ای؛ خودت را باز خواهی یافت و آن وقت، یا لبخند خواهی زد یا اشک خواهی ریخت... (پابلو نرودا)

هدف، تفریح؛ این یک دوگانه نیست

هم هدف مهمه هم تفریح.

بوووووووووق!

آیا اومدم پست انگیزشی بذارم؟ نه بابا! اصلا قیافه ی من به این حرفا می خوره؟!

فقط اومدم حرف بزنم.

هم هدف مهمه هم تفریح.

اینو بعد از مدتی طولانی بی هدفی و مدتی نه چندان طولانی تفریح دارم میگم.

هفته ی پیش خودم مهمون بودم، این هفته خودمون مهمون داشتیم.

الان نه مهمونم و نه مهمون داریم. هدف هم همچنان همان که بود؛ یا در واقع همان که نبود!

ولی یه تفاوتی که حس کردم همینه که هم هدف مهمه هم تفریح. اینم تکرار واسه سومین بار.

شاید هدف مهمتر هم باشه. نه؟

مثلا وقتی هدف داری و تفریح نداری، می دونی داری چیکار میکنی. میدونی واسه چی داری چیکار میکنی. میدونی میخوای به کجا برسی، حتی اگه نهایتا نرسی. طبیعتا این وسط خسته هم میشی دیگه. تفریح میشه بنزین همین وقتایی که ماشینت وسط جاده گیر می کنه از خستگی.

حالا تفریح داری و هدف نداری. اولش خوش می گذره ها، بعد یواش یواش می رسی به اینکه «خب که چی؟». هی از خودت می پرسی خب که چی خب که چی خب که چی!

من که این جوری ام. هفته ی پیش خوش می گذشت اما می دونستم تموم میشه و وقتی تموم شه باز میشه همون روال دوست نداشتنی قبلی. آیا تفریح رو کوفت خودم کردم؟ معلومه که نه. ولی فهمیدم تفریح هم وقتی هدف داشته باشی بیشتر کیف میده.

خب الان در این مرحله یکی باید لوله ی تفنگ رو بذاره رو سرم و بگه پس یه هدف انتخاب کن!

خدایا! بقیه چه جوری هدف انتخاب می کنن؟!

 

 

پی نوشت: دارم فکر می کنم «ابن مشغله»ی نادر ابراهیمی رو شروع کنم. مطالعه تا آخر خرداد. اینو یادتونه؟ اگه کسی آمادگی داشت، بگه. همخوانی و بعدشم بیان نظراتمون هر چی که بود از طریق همین بیان. تشکر :)

 

پی نوشت 2: حس میکنم غیر سرکار علیه یه نفر دیگه از دنبال کننده های وبلاگ منو میشناسه. اگر درست حس میکنم تشریف بیاره و خودشو معرفی کنه. اگه خودم دستیگرش کنم بد میشه!

Designed By Erfan Powered by Bayan