بهارزاد؛ زاده‌ی بهار

روزی، جایی، دقیقه‌ای؛ خودت را باز خواهی یافت و آن وقت، یا لبخند خواهی زد یا اشک خواهی ریخت... (پابلو نرودا)

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

_خسته از مسیری که باید دوباره فردا طی کنم بخاطر دانشگاه، چند دقیقه‌ی پیش فهرستی رو نوشتم که همین هفته‌ی پیش داشتم به دوستم می‌گفتم نوشتنش بیشتر حواسم رو روی روزهای باقی مونده متمرکز می‌کنه. فهرست روزهای باقی مونده تا آخر نهمین ترم، با دایره‌های کنارشون برای پر شدن. ۱۳ آذر، ۱۴ آذر، ...، تا آخر دی ماه.

_گالری گوشیم رو از عکسای پارسال تا به امروز، هنوز خالی نکردم. یکم بعد از نوشتنِ اون فهرست و دایره‌هاش، رفتم سراغ عکسای پارسال. تاریخ امروز رو صفحه‌ی موبایلم رو نگاه کردم؛ ۴ دسامبر. رفتم اون تهِ عکسا تا ببینم از ۴ دسامبر پارسال عکسی دارم یا نه. کجا بودم، چی‌کار می‌کردم، از چی عکس یا فیلم گرفته‌بودم. همون حوالی چشمم افتاد به عکسای شب یلدای پارسال. سی‌امِ آذر پارسال به لطف مسافت زیاد، نه پیش خانواده‌ی درجه یک، که پیش آشناهای خوب دیگه‌ای بودم که این اواخر هیچ یلدایی رو کنارشون نگذرونده‌بودم. عکسا رو باز کردم، یه تعدادشون رو نگاه کردم، داشتم تصمیم می‌گرفتم به شرط حیات کدوماشون رو یلدای امسال می‌تونم بفرستم توی گروه و به همون آشناها بگم «یادتونه پارسال این موقع؟». تو همین حین و بین عکس فال حافظ پارسال رو دیدم. فالی که اون آخرای شب یه نفر برام گرفته‌بود و من ازش عکس گرفتم؛ از روی دیوانی که تفسیر نداشت و یادمه که بعدا تفسیرشو سرچ کردم. تفسیری که الان یادم نیست، اما امشب خود شعر رو دوباره از روی همون عکس خوندم.

بیتای آخر غزل، حافظ گفته‌بود:

فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

فهرستی که چند دقیقه قبلش درست کرده‌بودم اومد جلوی چشمم.

خواجه حافظ انگار مخصوصا واسه همین روزای من، این بیت رو گذاشته‌بود جلوم. که کمتر از پنجاه روز دیگه که به امید خدا کارشناسی تموم شد، دیگه جمع شدنِ من و دوستام دور هم، دوستایی که به راحتی این روزا همدیگه رو می‌بینیم و ساعت‌ها رو کنار هم می‌گذرونیم و می‌خندیم و غر می‌زنیم، به این آسونیا نیست. شاید ماه‌ها بگذره و نتونیم همدیگه رو ببینیم. شاید بعد از مدت‌ها فقط موفق بشیم از هر چهار، پنج‌تامون، فقط دو یا سه تایی ملاقات داشته‌باشیم. شاید دیگه هیچ‌وقت زینبِ خوش‌اخلاقِ حقوق‌خوانِ اصفهانی رو نبینم، یا سارای مشهدی رو که تازه این ترم باهاش مواجهه‌ی بیشتری داشتم.

اگه بتونم این بیت حافظ رو تو این پنجاه روز باقی‌مونده تابلو کنم و بزنم سر درِ خستگی‌ها و تنگْ‌دلی‌های دانشگاهیم، به نظرم یه موفقیت و حال خوب و صبر برای خودم خریدم.

خلاصه که، آره بهارزاد!

فرصت شمار صحبت...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan