بوی پاییزی این روزها رو زیر مشامت حس میکنی بهارزاد؟!
این رایحهی سردی که تو پسزمینهی خودش یه آسمون ابری با نور ضعیف خورشید داره و خیلی وقتا انگار دلش میخواد مثل انار آبلمبو بشه و بباره!
این روزای کوتاهی که تازه آفتاب زده و میری دانشگاه، و تازه از دانشگاه برگشتی که آفتاب میره. کوتاهه و گاهی حرص درآر اما پاییزه دیگه! امسال یه جور دیگه به دلت نشسته. هرچند تازهترین مهر و آبانی که از سر گذروندیم، انقدری که خَش به روزای هزاررنگش افتاده تو این ۴۶ روز، خِش خِش برگای نارنجیش شنیدهنشده، ولی باز به دلت نشسته.
آخ از هواش وقتی که قبل غروب دلت نمیخواد برگردی و میخوای تو خیابون بمونی و قدم بزنی، بری یه کافه و تو زمینهی بارون یه چیز خوشمزه بخوری. نسکافه رو توی فهرست کافه ندید بگیری چون حتی تو فانتزیات هم حواست هست که مدتیه با نسکافه تپش قلب میگیری!
فرصتش نمیشه این فانتزی کوچیک رو واقعیش کنی؟ فدا سرت. غصه نخوری! همینقدری که از پاییز گذشت، همینقدرش موندهها. فعلا سرت شلوغه ولی «به قول فلانی»، کافه هم میریم «اگه زنده موندیم».
فارغ از حال و هوای غالب این مدت، اگه پرتکرارترین فعالیتهات و شنیدههات و مواجهههات با کلاسا و اساتید و امتحاناتِ در شُرفِ گرفته شدن و اینهاست، ولی چاشنیهای ریزِ پاییزی رو خودت بپاش به روزهات. بوی نارنگی رو عمیق نفس بکش وقتی موقع پوست گرفتنش پخش میشه دورت. طعمِ ملسِ پوشیدن لباس گرم تو سوزِ تازه پا گرفته رو بچش دخترِ بهاریِ من! هنوز بارون رو درست حسابی ندیدی اما اگه خدا بخواد روزای بارونی قشنگی تو راهه که میتونی همزمان باهاش، روی پیادهروی خیسخورده و زیر قطرههای حقیقتا عادی اما شگفتانگیز بارون راه بری و دستت رو چترِ برعکس کنی زیر اشکای شادِ آسمون. خدا رو چه دیدی؟! شاید همون موقع که ابرا دارن آبلمبو میشن، تو هم پشت صندلیِ چوبی کنار شیشهی بزرگ کافه با یه سفارشِ غیرنسکافهای نشستهباشی.
علیرغم همهی چیزایی که این روزا دلت میخواد یا نمیخواد،
پاییز رو مزه کن بهارزاد!
- دوشنبه ۱۶ آبان ۰۱
- ۲۳:۰۵