شاید این هم بخشی از زندگیه :)
همین که با گذشت زمان افرادی برای ما وارد یک فهرست با یک عنوان مشخص میشن. عنوان هایی که هر یک از افرادش رو از آدمای سایر فهرست ها متمایز میکنه.
مثلا فهرست آدمایی که میتونی همیشه سوالهات رو ازشون بپرسی، آدم هایی که اگر خواستی کاری رو شروع کنی اونها پایهت هستن، آدمهایی که چیز زیادی بهت اضافه نمیکنن، آدمهایی که از مصاحبتشوون لذت میبری، یا شایدم فهرست آدمایی که میخوای تصمیم بگیری دورشون رو خط بکشی.
یکی از فهرست هایی که اخیرا بیشتر برام مطرح بوده، فهرست آخره.
یکی از نزدیکانم هرچند وقت یه بار به مدت نسبتا طولانی از اصطلاحای مخصوص خودش استفاده میکنه. عبارتهایی که غالبا با نمکن و غیر از شعاع محدود افراد نزدیک به خودش، کسی ازشون استفاده نمیکنه، در واقع کسی به گوشش نخورده که بخواد استفاده کنه. مدتیه که تو موقعیتهایی که میخواد به شوخی به مخاطبش بگه «بس کن»، میگه «کافیته!» (کافی= enough / انگلیسیش رو هم نوشتم که یه وقت گیج نشید که کلمه ی «کافیته» از کجا اومده).
میخوام اسم فهرست آخر رو بذارم فهرست کافیشونه: فهرست افرادی که اونچه تا به حال بین من و اونها گذشته باعث شده تصمیم بگیرم قرارشون بدم تو شعاع های آخر دایره ای که خودم وسطشم. که دیگه کافیه رفتارهایی که تا به حال بر اساس آشنایی و صمیمیتِ روزی روزگاری، باهاشون داشتم. کسانی که منطقم و عقلم و احساسم زیر بار رفتارهای بسیار بسیار آزار دهنده شون نرفته و نمیره.
و به درجه ی سختی و آزاردهندگی رفتارشون، به شعاع های دورتری میرن.
دارم فکر میکنم بعضی ها دیگه کافیشونه! مگر اینکه دیگه مثل قبل نباشن و اوضاع بتونه به شعاع های نزدیکترِ قبلی برگرده!
- دوشنبه ۱۲ مهر ۰۰
- ۱۶:۱۶