بهارزاد؛ زاده‌ی بهار

روزی، جایی، دقیقه‌ای؛ خودت را باز خواهی یافت و آن وقت، یا لبخند خواهی زد یا اشک خواهی ریخت... (پابلو نرودا)

سوم: بعد از ابر

کتاب بعد از ابر، نوشته ی بابک زمانی.

این کتاب از زبون پسربچه ای به اسم باقر روایت میشه و یه بازه ی زمانی چند ساله رو پوشش میده.

داستان کتاب در مورد نقل مکان خانواده ی پنج نفره ی باقر از «لومار» به «غرق آباد» هست؛ جایی که منزل پدری یونس _پدر باقر_ بوده. حادثه ی اصلی داستان توی غرق آباد رخ میده و اون هم ساخت یه سد روی رودخونه ی «دریارود» هست. ساخت این سد یه سری اتفاقات رو توی داستان رقم میزنه؛ اتفاقاتی که چندان دلخواه به نظر نمیرسن.

توی این کتاب شاهد روایت های باقر از رخدادها و مشکلاتِ گذشته و حال شخصیت های داستان خواهید بود. اما نقطه ی عطف داستان همون ساخت سد هست: متن و حاشیه ش.

بعد از خوندن این کتاب، با شخصی در مورد ساخت سد توی همچین مناطقی، و پیامدهایی که همچین چیزی برای اهالی اون منطقه به دنبال داره، صحبت کردم، و بعدش به این فکر کردم که احتمالا این حاشیه های همچین ساخت و سازی هست که میتونه بعد منفی اصلی حادثه محسوب بشه، نه متن حادثه. حاشیه هایی که لزومی به رخ دادنشون نبود و بدون اونها حال بعضی مردم منطقه ای که داستان توش روایت میشه، بهتر بود. ممکنه کتاب رو بخونید و توی این بحثِ متن و حاشیه خیلی با من موافق نباشید. شاید فکر کنید اصل سد ساختن (که به عنوان متن حادثه ازش اسم بردم) خودش یه معضله. تو این مورد برای نظری که دادم استدلال و طرز تفکری دارم که اینجا مجال بحث نداره (نه اینکه من متخصص همین چیزی باشم و کاملا آگاه و مشرف به چنین قضیه‌ای تو سطح کلان و خرد_بلکه در حد خودم)، اما اگر این کتاب رو خونده‌اید و خواستید در موردش صحبت کنیم، اینجا در خدمتم :)

شاید توصیفی که از کتاب نوشتم گنگ به نظر برسه. راستش نمیخوام چیزی از داستان رو لو بدم؛ به خاطر همینه که توضیح و جزئیات بیشتری ننوشتم. اگر در مورد جزئیات داستان یا توصیفات بیشتر سوال دارید، بازم همینجا در خدمتم!

راستی! این کتاب هم مثل کتاب قبلی که معرفی کردم، پُره از جمله هایی که شاید بخواید زیرشون خط بکشید. یعنی هم سیر داستانی داره، هم چنین جمله هایی. (نمیدونم به همچین نثری چی میگن. یه چیزی شبیه به کلمات قصار! همین حرفایی که اگر روی کتابتون خیلی زیاد حساس نباشید زیرشون خط میکشید! اگر شما میدونید اصطلاح ادبیاتیش چی میشه، خوشحال میشم من رو هم مطلع کنید :] ).

سلام.

ممنون از معرفی و توضیحاتتون.

 

لطفاً اگر ممکنه چند نمونه از اون جمله های مورد نظر را که در قسمت انتهای متن اشاره کردید بنویسید. 

سلام. خواهش میکنم.
بله حتما.
دو نمونه از این جمله ها:

میان سر و صداها هرکار میشود کرد، چرا که صدای تمام جنایت ها با دیگر صداها در هم میپیچد. اما شب؛ شب که میشود، حریم و حجابی بر عالم می افتد و انسان در خفای آن میتواند آزادانه خودش باشد و با زشتی و زیبایی خود روبرو شود و آن را ببیند؛ و این خاصیت شب است که هر انسانی را به حقیقت خود نزدیک میکند. ...
ص 242 کتاب

_آدم ها دو جور گریه دارند؟ زمانی که خیلی غمگین اند و زمانی که خیلی خیلی غمگین اند...
_گفتم: این ها مگر فرقی هم دارند؟
_گفت: آری. دومی دیگر اشک ندارد.
ص 182 کتاب

سلام :)

من چقدر کتاب نمیه کاره دارم و چقدر حسودیم میشه میبینم کتاب معرفی میکنی و میخونی ولی من هنوز خونه اولم :دی

:))

سلام :)
کلی توضیح واسه جواب نوشتم یهو همش پاک شد -_-
من هم کتابخون حرفه ای و منضبطی نیستم! دارم کتابایی که نصفه نیمه موندن. یه مشکل دیگه هم مرتب نبودن میزان کتاب خوندنمه که امیدوارم به زودی حلش کنم. کلا خواستم بگم اوضاع کتابخونی من اونقدرا هم که شاید مرتب به نظر میرسه، واقعا مرتب نیست! :))
یکی دو تا پیشنهاد ساده هم داشتم که خواستم بنویسم ولی گفتم حتما خودت اونا رو میدونی، و این جواب هم داره خیلی طولانی میشه. ببخشید ؛)

وای درکت میکنم واقعا اینکه آدم مینویسه و یک دفعه پاک میشه خیلی اعصاب خورد کنه :)) ممنون که بازم نوشتی.

 

بازم کتاب خوندن بصورت نامرتب خیلی بهتره منکه خیلی خیلی وقته کتابی نخوندم :)

 

پیشنهادت درباره کتاب خوانی بود یا درباره کتاب؟!

در هرصورت :)))

اینجا یه گزینه ی undo لازمه =) مگر اینکه این گزینه موجود باشه و من کشفش نکردم :/ خواهش میکنم، وظیفه م بود :)

 البته شما کنکور هم داشتی، حتما زیاد فرصت مطالعه ی کتب غیر درسی نداشتی. الانم میتونی شروع کنی :)

در مورد کتابخوانی بود.
:)))

سلام مجدد.

ببخشید که به زحمت افتادید.

 

من فکر میکنم این جور عبارت ها و جملات، نتیجه یا تقویت توصیف صحنه هایی است که می خواهد با صحنه های مشابه خود وجه مشترک یا متمایز ایجاد کند تا داستان را غنای بیشتری ببخشد و در ذهن خواننده  باور پذیرتر کند. اما در عین حال میخواهد این کاربرد را هم داشته باشد تا نشانه‌ای پایدار از فکرخود در فهم فرهنگی خواننده بر جای گذارد و مآلاً روش اندیشیدن و نگاه مفهومی به موضوعات را متحول تر و عمیق تر کند،

با این فرض به نظرم نثر خاصی به اینگونه جملات اطلاق نمی شود.

 

عذرخواهم که با سواد ناقصم بیشتر از این چیزی نمی دانم. :)

 

سلام.
خواهش میکنم، زحمتی نبود. ممنون از شما که قصد راهنمایی و کمک دارید.
ممنون بابت توضیحاتتون، با دقت خوندم و در موردش فکر کردم. منطقی و درست به نظر میرسه.
اختیار دارید. لطف کردید.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan