اول سال، برای یکی از صفحات دفتر بولت ژورنال یه ایده دیدم که به نظرم جالب اومد. من هم توی صفحهی چهارم دفترم کشیدمش.
دو تا خط متقاطع، که قراره یکیش واسه ماهها باشه و یکیش برای روزها. مربعهای بین این دوتا خط هم دونه دونه کنار هم کل سال رو پوشش میدن.
یه راهنما هم کنارش قرار میگیره برای هر حس و حالی. اینکه وقتی حالت این شکلیه، مربع اون روز رو این رنگی کن!
مثلا من به انتخاب خودم، روزای عادی رو نقرهای میکنم، روزهای شاد و پر انرژی رو، نارنجی. و به مربعِ روزهایی که توی اونها ناراحت بودم، بنفش میکشم.
اول به این دلیل این ایده رو اجرا کردم که هر چند وقت یه بار، و مخصوصا آخر سال، میشد فهمید حال خودت و دلت تو این سیصد و شصت و پنج روز چه جوری بوده؟ اکثر روزها رو با چه حالی گذروندی؟ چه حال و هیجانی واسهت کمیابتر بوده؟
اما کم کم با رنگی شدن چهل و یا پنجاه مربع، با جرقههایی که خودشون رو از بین رنگها و مربعها نشون میدادن به دید تازهای رسیدم، و شاید (و امیدوارم) این جرقهها باز هم تا مدتها زده بشن :)
وقتی یه تعداد نه چندان کمی از روزها رو نقرهای کردم، به این فکر کردم که چرا باید این روزها رو با حس و حال معمولی بگذرونم؟ چرا برای خودم یه حال خوب درست نمیکنم که نهایتا این مربعها آبی آسمونی بشن؟
و این به ذهنم رسید که یه صفحه درست کنم در مورد لیست چیزایی که حالمو خوب میکنن. اینجوری هم خودمو بیشتر میشناسم، هم وقتی دیدم حالم به هم ریخته، یا میتونم کیفیت روزم رو بهتر کنم و از نقرهای به آبی آسمونی برسونمش، از اون لیست استفاده کنم. لیستی که احتمالا شامل نقاشی کشیدن، نوشتن، یا زنگ زدن به بقیه باشه.
یه تعدادی از روزها رنگ بنفش خوردن؛ و این یعنی من روزهای غمگین هم داشتم. و تونستم پشت سر بذارمش، تا حدی موفقیت آمیز؛ مثل آزاد کردن گوشهی روسری حریر از خاری که بهش گیر کرده؛ آزاد میشه، ولی نخ کش هم ایضا!
داشتم روزهایی رو که حالم خوب بوده اما یه اتفاق ناراحت کننده هم برام رخ داده، اتفاقی نه چندان بزرگ. میتونستم مربع اون روز رو، ترکیبی رنگ کنم! اما به نظرم پیشنهاد خوبی نبود. پس چشم بستم روی اون اتفاق ناراحت کنندهی غیر مترقبه، و روزمو آبی کردم؛ چون نمیخواستم روز آبی آسمونیمو کنار یه بنفشِ ناراحت بذارم. اون غم کوچیک میتونست زیر آبیها محو بشه :)
یه دونه مربع قرمز اون وسطا هست، دو سه تا مربع سبز، و مخلوطی از چندتا رنگ دیگه. و البته هنوز بعضی از رنگهای راهنمای گوشه ی صفحه، مربع هیچ روزی رو پر نکردن.
اما یکی از جرقه ها هم این بود که وقتی به کل این جدول نگاه میکنی، رنگهای مختلف بهت چشمک میزنن.
حتی اگه تمام روزهات شاد باشن و تو تمام مربعها رو نارنجی کنی، وقتی از بالا یه نگاه کلی به روزهات میندازی میبینی چقدر یکنواخته، چقدر یک دسته، و چقدر غیر هیجان انگیز!
این به معنای نساختن روزهای شاد و یا خراب کردن روزهای پر انرژی نیست. اما چیزی که حداقل برای من مسلمه اینه که دنیا برای من قرار نیست همیشه پر از شادی باشه. من آخر ماه دوم اولین سال از هزار و چهارصدها هستم و اگر زنده بمونم، قراره تعداد زیاد و متفاوتی از مربع های زرد، آبی، سبز، قرمز، مشکی و نارنجی رو پیش روم داشتهباشم. بعضی هاش قراره خوش بگذره، و بعضی هاش هم قراره سخت بگذره. و باز هم این به معنای افسوس خوردن قبل از وقوع حادثه و رخ دادن اتفاق نیست؛ این یعنی من به استقبال روزهای خوبم میرم اما سعی میکنم با روزهای بد و سخت غافلگیر نشم.
سیصد و شصت و پنج تا مربع رنگارنگ قشنگتر از همین تعداد مربع نارنجیه! باید تلاشتو برای خوب سپری کردن روزهات داشته باشی اما همیشه همه چیز تحت کنترل نیست.
مربعهای بی رنگ، رنگهای مختلف میگیرن،
و زندگی همینه :)
———
1. به نظرم این صفحه از دفتر بولت ژورنال واسه خودش یه جور محاسبهی نفس کوچیکه :)
2. یاد انیمیشن اینساید اوت افتادم. وقتی شادی تلاشش رو میکنه برای همیشه شاد بودن رایلی، و دور نگه داشتن غم. اما چیزهایی که بعدها تو داستان رخ میده یه حرف متفاوت داره.
3. تو ذهنم هست در مورد اتفاقاتی که این روزا تو ابعاد جهانی دارن رخ میدن بنویسم. انشاءالله.
- يكشنبه ۲۶ ارديبهشت ۰۰
- ۱۹:۱۰