پیشاپیش اعلام میکنم این متن پایان ندارد!
«تازه نقطه ى متن قبلى را گذاشته ایم که استاد از پشت میز بیرون مى آیند و روى سکو، جلوى ما مى ایستند.
_سْــــ... ، بچه ها گوش کنین..
استاد ساکت ایستاده، نگاهش پى خطوط کاشى هاست، اما مسلما حواسش نه. تنها همین حالت او، میتواند همه ى ما را ساکت کند.
گوش ها دنبال صدا میگردند.
در بعد از ظهر چهارشنبه، صوت خاصى دستگیرمان نمى شود... به جز صداى دلْ نَنِشینِ دریلى که بیرون ساختمان، خودش دیوار را سوراخ میکند و حالا درون ساختمان، صدایش مغز ما را !
یک دفعه استاد مى گویند: حالا در مورد این صدا بنویسید!
چشم ها گرد و نگاه ها رد و بدل مى شوند!
در مورد صداى دریل بنویسیم؟ چه بنویسیم؟!
صوت گوشخراش از دور میرسد و حالا انگار دارد به ما مى خندد.
استاد شوخى ندارند.
مزخرف هم نمیتوان نوشت! چون متن ها بعد از نوشته شدن، رندومى باید خوانده شوند.
از نقطه ى قبلى، چند خط پایین تر مى آیم. نوک مدادم چندبار به اول سطر مى خورد؛ بى هدف... شاید هم با هدف.
صداى دریل هم چنان مى آید.
نمیدانم میخواهد از امتداد صداى الهام نا بخشَشْ ایده بگیرم یا میخواهد با صوت سایشى اش، ایده ى نداشته ام را بگیرد.»
این متن نصفه رو خیلی وقت پیش نوشتم. شاید نمیدونستم چه جوری ادامهش بدم، یا یادم نمیاومده اون روز سر کلاس در مورد صدای دریل چی نوشتم! گفتم همین شکلی بذارمش و نظر شما رو بخوام!
اگه از شما خواسته میشد در مورد صدای نه چندان دلنواز دریل بنویسید، چی مینوشتید؟
- يكشنبه ۵ ارديبهشت ۰۰
- ۲۱:۵۹